کلمات آلمانی با حرف B شروع می شوند

کلمات شروع شده با حرف B در آلمانی و معنی ترکی آنها. دوستان عزیز ، لیست کلمات آلمانی زیر توسط اعضای ما تهیه شده است و ممکن است کمبودهایی وجود داشته باشد. برای ارائه اطلاعات آماده شده است. اعضای انجمن ما می توانند کارهای خود را منتشر کنند. همچنین می توانید با عضویت در انجمن ما ، مطالعات آلمانی خود را منتشر کنید.



در اینجا کلمات آلمانی وجود دارد که با حرف B شروع می شوند. اگر می خواهید متداول ترین کلمات در زبان آلمانی را در زندگی روزمره یاد بگیرید ، اینجا را کلیک کنید: Kelimeler آلمان

حال بیایید لیست کلمات و جملات خود را ارائه دهیم:

جریان باخ
باخ، Flüsschen جریان، چای
backen
بانزن
بیکر بوکر
Baker (EI) Baker (Lik)، کوره (CI)
تخته نرد
Backofen، Backstube؛ کوره هوچوفن
Backstein، Ziegel، آجر Ziegelstein
پشتیبان گیری دیسک پشتیبان دیسک
بد؛ حمام Badezimmer
Badehose، Badeanzug شنا شنا
Badekäfer)، سوسک Kakerlake، Carafatma، سوسک مرکزی حرارت
ولنتاین بادن ممنوع است برای شنا
baden، ein بد نومان حمام می کنند
baden schwimmen
ساحل Badesaison
اتاق حمام Badestube
حوله حمام Badetuch
وان حمام Badewanne
بجتون بجکت
باکتری؛ باکتری میکروب
گربه Baldrian otu
بالکن بالکن
توپ بالا



ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا دوست دارید ساده ترین و سریع ترین راه های کسب درآمد را یاد بگیرید که هیچ کس تا به حال به آن فکر نکرده است؟ روش های اصلی برای کسب درآمد! ضمن اینکه نیازی به سرمایه نیست! برای جزئیات کلیک

توپ (Maskenball) پرو (masked prom)
Ballerina Ballerina
ballet ballet
بالون بالون
بامبو بامبو، بامبو
بامبو بامبو
موز موز
گروه، Streifen؛ نوار فهرسپور (-di)
باند، Tonband؛ Binde، Band Streifen، -di
باند، باند فرعی
باند، ورباند؛ Allianz، Band، Schnur، Bund، Bündnis، Liga، Verbindung؛ وینبرگ، تاکستان گارتن
اشک ادرار Bänderriss
Bandit، Räuber، Bandit Gewalttäter، راهزن
دیسک Bandscheibe
بانک، بانک Geldinstitut
Bankanweisung، Scheck چک کنید
بانکدار بانکدار
اسکناس، اسکین؛ اسکناس بن
بنر، فهونه، پرچم پرچم، پرچم
نوار نقدی برای پرداخت
Bär (auch Schimpfwort، gilt als dumm، ungeschickt) خرس
barbarisch؛ بربر وحشی
پول پیش پرداخت Geld را می دهد
فشارسنج فشار سنج


بارون، فریمر بارون
Barrikade، Verhau Barricade
ریش بارت
برازالونگ پیش پرداخت کرد
پایه، کوزین؛ Nichte amcazade
پایه، اصلی، گراندلندر، Haupt-original، -sli
بسکتبال بسکتبال
بدبخت، خجالت آور؛ Halunke، Strolch، Flegel bastard
باتری باتری، باتری
باتری، Akku، Akkumulator باتری
باو (= ساخت و ساز)؛ Gebäude (= ساختمان)، ساختار سازمانی
Bau (stelle)، Bauplatz، Bauunternehmung ساخت و ساز
باو، گابود؛ ساختار سازه
باوچ، Unterleib، نبیل، مرکز Zentrum
Bauchtanz aufführen belbing
کشاورز دهورلر، دهقان
باوئر، قفس کافه
مزرعه Bauernhof
درخت Baum، CI
باوم؛ درخت هولز (-ci)
بازار ساخت Baumarkt
پنبه؛ پنبه وات
سایت ساخت سایت Bauplatz
باسیلوس ریحان
BA) merken؛ (SICH) unterscheiden؛ wahrnehmen به آگاه شدن (-in)، توجه (-i)
برای محاسبه rechnen
نگه داشتن وحن، aufbewahren
beabsichtigen، die Absisht haben، هدف vorhaben
Beamter، Beamtin (مرد / زن) افسر، مقام رسمی
پاسخ beantworten
Becher، Pokal جام حذفی
بکن (Musikinstrument)، Zimbel زنگ بزرگ
bedauernswert، arm (nicht materiell) ضعیف است
bedecken
پوشش کف
bedeckt، bewölkt؛ geschlossen، gesperrt خاموش
مراقب بدن باشید
مراقب بدن باشید
دلتنگم
بطری
ببخشید
Bedeutung، سین مانا
Bedeutung، اهمیت Wichtigkeit
Bedingung، شرایط Voraussetzung، شرایط
Bedürfnis، Bedarf، Notwendigkeit need (need)، need، need، need (-bi)
Bedürfnisse stillen، einen Bedarf decken نیاز به ملاقات دارد، نیاز به ملاقات
گوشت گاو) استیک استیک

ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا امکان کسب درآمد اینترنتی وجود دارد؟ برای خواندن حقایق تکان دهنده در مورد برنامه های کسب درآمد از طریق تماشای تبلیغات کلیک
آیا نمی دانید که چقدر می توانید در ماه فقط با بازی با تلفن همراه و اتصال به اینترنت درآمد کسب کنید؟ برای یادگیری بازی های پولساز کلیک
آیا دوست دارید راه های جالب و واقعی کسب درآمد در خانه را یاد بگیرید؟ چگونه با کار از خانه درآمد کسب می کنید؟ برای یادگیری کلیک

beeidigen، schwören، beschwören مورچه
beeindrucken، Einfluss ausüben auf (-i)
beeindruckt sein / werden emo emo (-den)
beeindruckt werden von (-den)
پایان دادن به (-e)
beenden، abschlie
دستور فرمان بیفل (-gu)
به سفارش
befehlen، dass
Befehl؛ (höfliche Anrede) سفارش zu geruhen
Befehlshaber، سرآشپز، Haupt، Häuptling، آقای، Oberhaupt، Vorsteher امیر، رئیس
Befehlshaber، سرآشپز، Haupt، Häuptling، Herr، Oberhaupt، Vorsteher؛ سر Kopf
beflissen، emsig، fleißig، geflissentlich، strebsam سخت کار می کنند
Befragung، Umfrage survey، sormaca
befriedigen، zufrieden stellen راضی است
befriedigt sein durch be satisfied (-den)
رضایت Befriedigung
Befugnis، Zuständigkeit، Kompetenz authority
پیدا کردن بیفند
تازه بکش
تولد، فهیگ، ایمستا، تختیگ قادر است
Begabung، Talent Yenetek
begegnen، برخورد zufällig treffen، همزمان (-e)
بیگن
اشتیاقی به begeistert
begeistert sein / werden، aufgeregt werden عجله، -ar
Begeisterung، Enthusiasmus؛ آیفر، Inbrunst مشتاق
شروع، anfangen، anbrechen (intr.) آغاز می شود
نسخه تایید شده Abschrift beglaubigte
بگونیا بگونیا



مفهوم Begriff
Begriff، Kenntnis، Kenntnisse؛ اطلاعات Wissen، Wissenschaft
دلیل برای Begründung
خوش آمدید begrag
behaglich، angenehm، genehm؛ hübscher؛ شیرین
behalten، sedenken، sich erinnern؛ sich besinnen، sich entsinnen به یاد داشته باشید (-i)، به یاد داشته باشید (-i)
رفتار، درمان درمانگر
رفتار نادرست است
Behandlung؛ Verfahren؛ Formalität؛ درمان Abfertigung
beharrlich، wiederholt اصرار دارند
Beharrlichkeit اصرار دارد
متاسفانه ادعا می کند / طرفدار
Behauptung؛ وتو ادعا می کند
behelligen، hinder، backern، ceren، verhindent؛ notgen، belästigen، genieren، lästig werden
beherrschen تبدیل به غالب (-e)
beherrschen (etw zu tun) تسلط دارد (-e)
beherrschend غالب است
behilflich کمک به سین
عقب نشینی معلول، غیر فعال، (groß: grober Ausdruck)
بهتد، آپارتمان رسمی امت
آه Gefahr در خطر است
باشه Kindern :) unerzogen، frech؛ (همچنین Erwachsenen :) frech، schamlos، unverschämt
اند mir و غیره (Lok.) Bende، ارسال، اینجا، با شما، با، شما
دو عدد از دانه
دوش یکی دو نفری دو تا دو برابر (Tir)
beige beige
beiläufig بین دو کلمه
beilgen، hinzufuggen
دماهای بی نظیر: Getrennt مانند آلمانی ها
Beim kleinsten Laut / Leisesten Geräusch در کوچکترین / کوچکترین سر و صدا
beim Sonnenuntergang در طلوع / غروب خورشید
تخصیص beimessen، zuschreiben
پایه، پایه Oberschenkel
beinahe wäre ich gefallen تقریبا سقوط می کند
beinahe wäre ich gefallen
بینه، سریع بمان
به زودی، سریع، منعطف می شود
beinahe، سریع؛ gleich، auf der stelle تقریبا، تقریبا
باینلنت، آنتالتان، فسن، در سیچ شوالیسن (-i)
beipflichten، beistimmen، einwilligen، وجدان
به عنوان نمونه، مثال بزنید
نیش می زنید (-i)
افزودنی Beitrag
beitragen zu کمک کرد (-e)
bekannt (sache)، bất شناخته شده، مشهور، مشهور است
معرفی کنید bekannt machen
بکندت را به رسمیت شناختن
bekannt؛ Bekannter bildik
Bekannte (r) آشنا (است)
Bekannter آشنا
متهم متهم
waitmend ، drückend ، Verstimmung bereitend؛ langweilig <=> اوهن شوئریگکایت با پریشانی <=> بدون پریشانی
bekümmern؛ quälen؛ JMDM. Sorgen machen؛ traurig machen، kränken sorrow (-i)
bekümmert sein wegen ناراحت (-den)
شکم
beladen، belastet نصب شده است
محاصره
محاصره Belagerung
Belästigung، عذاب Pein
بی حوصلگی ناامید کننده است
Beleidigung، Beschimpfung توهین
بلژیک بلژیک
بلژیکی belgisch
اعتماد به نفس، چشمانت را جمع کن
بیل
پاداش بلوهن
از بمیکین (درون) آگاه باشید
بمووهون، Anstrengung، تلاش Fleiß، تلاش
بیوهونگ، موه، موسال، موفقیت Versuch
با من تماس بگیرید bennen (-i)
benenn که؛ das wird ... genannt، به نام مرد nennt es؛ ... نامگذاری شد
خیرخواه، بی نیاز (-e)
benötigen، brauchen نیاز (ci) (-e)
benötigend، (einer sache oder Person) بطری نیاز دارد
benutzen، anwenden، (ge) brauchen، verwenden use (-i)
بنزین بنزین

بنزین پانک بنزین فروشگاه
beobachten
Beobachter، مراقبت Augenarzt
مشاهده Beobachtung
bequem، gemütlich، ruhig؛ Ruhe راحت
مشاور Berater
مشاوره Beratung، Auskunft
Beratung، مصاحبه Unterredung
bereit sein zu آماده می شود (-e)
بریت، fertig alesta
bereits، schon، schon jetzt در حال حاضر
bereu که؛ (مرگ Tatsache bereuen)؛ (den Entschluss bereuen) برای پشیمانی (-e)؛ (mit der-dec-form = دیگر)؛ mit der-me-form = mesine)
کوه برگ
برگ آرارات (5.165 متر) Mount Ağrı
منطقه کوهستانی برگلند
کوهنورد Bergsteiger
خبرنامه Bericht
Bericht، Meldung، Rapport، Referat، Vortrag Declaration
Bericht، Nachricht، Meldung؛ ärztl. گزارش تست
berichtigen
حرفه Beruf
beruflich versetzt werden ران (-e)
beruflich، Berufs-، berufsmäßig، Gewerbe-، gewerbsmäßig حرفه ای
یک جلسه حرفه ای برگزار کنید
زرق و برق زرق و برق، شکوه و جلال
Berühmtheit، Guter Ruf آواز خواندن، شهرت
berühren، anfassen؛ touch nicht gut bekommen (-e)
berühren؛ لمس کردن (-e)
beschädigen، schaden zufuen آسیب (-e)
Beschaffenheit، Qualität attribute (-i)
beschäftig که؛ در Betrieb sein، funktionieren اجرا می شود
beschäftigt؛ besetzt (Leitung) مشغول (-lu)
مشغول کار کردن با سشوار است
ببخشید شرم آور
بیچاید گیبن، benachrichtigen اطلاع (-i / -den)
Bescheiden؛ ebenerdig متوسط
bescheuert، durchgeknallt دیوانه وار
تسریع در آغوش گرفتن
beschließen، beenden، schließen، (fig.: sich aufreiben) پایان (-i)
beschließen، festlegen، entscheiden تصمیم گیری (-i)
Beschluss، Entscheidung؛ ارشاد (قضاوت)، قضاوت
beschreiben
سرزنش برای beschuldigen (jmdn.، etw.zu tun) (-i؛ -le)
beschuldigt werden سرزنش (-le)
Beschwerde، شکایت Klage
جارو بسن
اشغال بیهوده
اشغال Besetzung
محاصره؛ برای ضرب و شتم گجت های عجیب و غریب
دلم برات تنگ شده
Besitz، محصولات Eigentum
Besonderes چیزی خاص = هیچ چیز برای از دست دادن
غافل / unglaublich schön فوق العاده / باور نکردنی
غریبه lang upsun
غافلگیر شد
besonders؛ erst einmal؛ und erst؛ از Noche؛ آرام آرام آرام
besonnen، souverän سنگین سر
besorglich، gefährlich شدید، خطرناک است
besorgt sein über اضطراب (-den)
مشروب خوردن، sprechen mit؛ تریفن Offizielles؛ تلفن Miteinander برای بحث (با)
Besser بهتر است
بهتر از من فکر کردم
بسیر گشتات دقیق تر
بیسرویسر سین، سفت و محکم
Bestand، Rückstand، Überbleibsel؛ استراحت، تعادل Übriges، باقی مانده
bestand؛ anwesend، bestehend در دسترس است
bestätigen، beglaubigen، gutheißen، genehmigen، billigen تایید، تایید -a
رشوه Bestechung
تیم Besteck؛ کارد و چنگال (-bıçak)؛
bestehende Bedenken، evtl. zu erhebender ذهن Einwand
سفارش bestellen (etw. bei) (-i) (-e)، سفارش
bestimmt berlirli
bestimmt، genau umrissen، gewiss <=> unbestimmt، ungewiss، unklar خاصی <=> نامشخص
bestimmt، klar <=> unbestimmt، unicher belli <=> قطعی نیست
جریمه کردن
بازدید Besuch، مهمان
Besuch haben، einen Gast bewirten مهمان خوش آمدید
برای دیدن besuchen (jmdn.) (-i)
besuchen Sie auch uns به ما می آید
بازدیدکننده گرامی
Besuchszeiten زمان بازدید
بتن بتن
تأکید Betonung
betrachten، (an) schauen (sexinge Hintergrund) برای ایجاد ابرو
Betrag نگه می دارد
Betrag erhalten! مقدار گرفته شده است!
بطرف، اندیشه؛ angehörig، zugehörig (mit Dat)
betreffend، bezüglich، angehend، sich beziehend-related
betreffend، zusammenhängend، در Verbindung mit (با)
Betreten des Rasens verboten ژله ها را فشار ندهید
عملیات Betrieb
کنترل مالیاتی Betriebspur؛ مشاور مالیاتی
Betriebsschluss، Abschluss بسته شدن
Betrug (در Einer Beziehung)؛ وراث خیانت
ببرنکن سین (ich bin blau و غیره) برای پیدا کردن سر (بولدوم ... و غیره)
Betrüblich، Sorgenvoll، Traurig غمگین
تقلب کردن
بتروژن، اترئلن، هیرته ژن، تووشن، ایررفایرن، فریب آبیاری سیچ (-i)
Betrüger (Jur.) تقلب کنید
Betrüger، فریبکار Mogler، فریبکار
بت تخت
بستر Bettbezug
قالب Bettdecke
Bettdecke، Decke؛ پتو Wolldecke
بتت الله
گرسنگان Bettler

Betttuch، ورق تخت
Beule (nach außen)، Spieß skewer
beurlaubt، befugt <=> unerlaubt مجاز <=> غیر مجاز
beurteilen، würdigen؛ aufwert که؛ Gebrauch machen von؛ مهربان
bevor - قبل از مدن
قبل از خندیدن ...، ا ... (Verbalstamm)
bewaffnet مسلح است
bewältigen، besiegen، جایگزین
bewegen، sich
Beweis، Beweismittel اثبات، شواهد
Beweis، Beweismittel، Anzeichen، Zeichen (für etw.) شواهد
اثبات، اثبات، اثبات
بوردر، کاندیدای نامزد
bewundern (-e) تحسین می شود
BeWundernder Blick fanview
bewundernswert، wunderbar
آگاهی از Bewusstsein (-ci)
پرداخت کردن
Bezeichnung، Meinung، Bedeutung، Sinn معنی
بی بیهون ایجاد روابط من با من (با)
Beziehung، Hinsicht، Verbindung، Verhältnis همبستگی
Beziehung، Verhältnis رابطه
Beziehung، ویتامین B torpil
بی تفاوتی، بی تفاوتی، اضطراب (-den)، شک (-den)، سوء ظن (-den)
کتاب مقدس بیبر
بیش از حد فلفل
کتابشناسی کتابشناسی
Biana؛ خالص، درخت، زنانه، زنبور عسل
Bienenstock؛ زنبور عسل زنبور عسل
آبجو (Bier vom Fass) آبجو (آبجو)
بیور) Hefe Maya
دفتر Bierkneipe
بیگمی ازدواج نکن
ترازنامه تعادل
عکس، تصویر عکس
قاب عکس Bilderrahmen
Bildung، ساختار Struktur
بیلیارد بیلیارد
billig، billiger als، من billigsten ارزان، den ... cheaper، cheapest
بیلیجر، من پرسی افتاده
نامه های ادغام از
بیدین، فستمچن؛ verbine، vereinigen؛ اتصال dranhängen
Bindewort، پیوند اتصال
بیوگرافی بیوگرافی

Biologie، زیست شناسی Lebenslehre
گلابی Birne (-du)
Birne، Glühbirne bulb
bis - (y) نازک تر
bis (als präp.)، bis zu؛ فون ... بی ...؛ در dem gleichen maße، ebenso wie؛ مرگ ...، اخلاق ... تا (-e)؛ (از ...، تا ...)؛ تا زمانی که برای
بی (زو) تا
... ادامه مطلب دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود دانلود
Drücker در صورتی که از تخم مرغ به درب بروید صبر کنید تا صبر کنید
Bis طاس! "" شما را به زودی! "
Bis dann، bis nachher، بعدا میبینمت
بی حبیب من را آزاد می کند
اینجا بیهوشتر است
بی مورگان! فردا ببینمت
شب بخیر در شب مرگ نچ کور
به بی زوم بیایید
بی زور Gesundung تا شفا
اسقف اسقف
تا الان بیست
بیسکویت بیسکویت
پرتو بیس
Bist du jemals in der Türkei gewesen؟ آیا تا به حال به ترکیه بوده است؟
دوطرفه سردی؟
بیت لطفا
بیتی ریکا
bitte gedulden Sie sich einen Augenblick لطفا کمی صبر کنید
بیت لحظات خوشی نداشتن تا مادی! "" لطفا نگران نباش! "
بیت لحظهای که میترسید نترس
بیت ننهم اینجا بیا
نشستن با بیت نمان سیب پلاتز
بیتت نمان سیب پلاتز لطفا نشست
بیتی نمان سیب پلاتز! بشین این راه!
Bitte nicht berühren! "" مبلمان را لمس نکن! "
Bitte nicht stören لفن را مزاحم نکنید
بیتت شکن! Bedienen Sie Sich! بیت تبت سایین! Sie wünschen؟ "این است!"
بیتت شون! "؛ "Aber ich bitte Sie!" "من از شما خواسته ام!"
بیت تریت سای ااین! داخل شوید
گوشیهای؟ آیا تا به حال دوز ژاکت بود؟ بیت؟ آقا؟
ضرب و شتم
تلخ ویت گالس مثل درد است
تلخ ، روسری Schmerz <=> suß؛ Süßspeise، lieblich <=> گیاه <=> ترش تلخ <=> شیرین <=> قابض <=> ترش
تلخ تلخ Geschmack
بلوز بلوز
بلوز
بلاس؛ رنگ پریده
برگ بلات
Blätterteig milföy
آبی رنگ
blau (betrunken) <=> nüchtern مست <=> هوشیار
بلوبری بلوبیر ، هایدلبیر

بلوتون) civitt
جایگزین ارزشیابی دوزبانه؛ کوگل؛ هدایت شوسس
bleiben، wohnen؛ (m abl: abfahren) اقامت (-de)؛ (-den) (-Ir)
بی دقتی دائمی
بگذار ببیت آرام آرام شود
bleichen، weißen، grau werden bleach lassen
مداد Bleistift
نمای Blick
چشم انداز Blickwinkel
کور کور، کور
Blinddarm، Wurmfortsatz روده کور، آپاندیس
رعد و برق رعد و برق (-)، رعد و برق
رعد و برق سبک Blitzen
blitzschnell
بلوک بلوک Klotz
محاصره محاصره
مسدود کننده
بور
بور (haarig)، mit blondem Haar مو بور
بور، بور بلوند
bloß nicht seversen، نه شما
blonde، unsinnig، komisch، widersinnig، abgeschmackt؛ Unsinn، Blödsinn؛ شکن (کژل) بی معنی
Blödsinniger، ایدیوت، Stumpfsinniger؛ خداحافظی Imbezille
Blokken، Büllen، Quaken، Wiehern؛ من آه؛ اسرین (اسل)
بلوم، گل بلت
Blumen: gießen، bewässern، Tiere: tränken؛ Geld: blechen müssen آبیاری (-i)
فلفل دلمهمانگل
گل کلم بروکلی
Blumenstrauß دسته از گل
Blumenstrauß، دسته Strauch
Blumentopf، auch: گلدان Hintern
بلوز بلوز
خون خون
blutarm <=> blutig بدون خون <=> خونین
خونریزی، آنمیمی کم خونی، کم خونی
دروغ گفتن
آزمایش خون Blutuntersuchung
سرخ شدن
بلین (گل گاوزبان) گلدار
بوند، اربدن، ارده، گرند، زمین، زمین لرزه، زمین، زمین
بودن، طبقه Grund
بوند، گراند، نیش Tiefe (dibi)
Bodenschätze ثروت زیرزمینی
بله، هی وای!
لوبیا بوئن
Bohnen in Öl beans pilak
bohren، lochen، ein loch تمرین مکانیک
بمباردیرن
بمب بمب
Bonito palamata
بوت، قایق Schiff، کشتی

تورهای تور بواتسفرات
bordeauxrot bordo
بردل، مجتمع پاف، گودال
قرار ملاقات Bordellbetreiber (in)
Bordsteischwalbe لبخند را پوشش داد
boron، lend verheihen (-e) (-i)
بوسور بوفوروس، بسفر، دریای سیاه، بسفر
بوسفروسبرک پل بوگازي
گیاه شناسی، گیاه شناسی، Pflanzenkunde
سفارتخانه Botschaft (بزرگ)
سفیر سفارت سفیر امریکا در عراق
Botschafter، Gesandter سفیر عالی
Bottich؛ قایق Wasserfahrzeug
بلوار بلوار
بوکسور بوکسور
boycottieren، تحریم اسپرم
بورس، بورسسهبدوز بورس اوراق بهادار
boshe gucken، die Augenbrauen zusammenziehen فریاد زده است
عصبانی شوید
böse، beleidigt، zornigig؛ هیس عصبانی
آتش برند
brandneu، funkelnagelneu با نام تجاری جدید
Brasilianisch برزیل
Brasilien برزیل
سرخ شدن
Braten، Gebratenes، Gratin Fry
براوین سیتو؟ آیا به چیزی نیاز دارید؟
براون قهوه ای
برنز
bräunen، در سان Sonne verbrennen آفتاب سوختگی
لباس عروسی Brautkleid
بنده آفرین
براوو! خوب انجام می شود! هورا!
Brei، Schleimsuppe دوغاب
عرض بت
Breite، Weite en
ترمز ترمز
ترمز brake
مشعل بنتن
چوب برنولز
برنسلل
Brennstoff، Brennmaterial سوخت
پل / توپ / تخته نرد / Fußball spielen پل / توپ / تخته نرد / فوتبال بازی
نامه کوتاه
brief schreiben ارسال نامه
Briefkasten؛ صندوق پستی Postfach
علامت پستی ممتاز، تمبر
مجموعه تمبر Briefmarkensammlung
پستچی Briefträger
تیپ تیپ
عینک Brille
مورد عینک Brillenetui

Brillengestell، Brillenfassung قاب عینک
Brillenträger، eine Brille با عینک های تراگند
بردن
Britannien بریتانیا
توت سیاه، توت سیاه
برونشیت برونشیت
برنز، ارز برنز
دستبند Brosche
بروشور بروشور
نان بریز
Brrr (bei Pferden) höst
Brunnen (mit Wasseraustritt)؛ چشمه Wasserhahn
Brunnen (mit Winde und Eimer) خوب است
Brunnen، Fontäne، چشمه Springbrunnen، چشمه
Brust؛ قفسه سینه (قفسه سینه)
وحشیانه) نیروی خشونت گاوولت
پل بروک
کتاب بوش (-bI)
Buch führen، abrechnen حسابداری
Buch) Seite صفحه
راش بوچ (درخت)، بلوط
بوچفینک فینچ
حسابداری Buchführung
کتابفروشی Buchhalter
کتابفروشی Buchhändler
کتابفروشی Buchhandlung، حسابداری، کتاب فروشی
حسابدار بوخریسور
نامه Buchstabe (pl: نامه ها)
بخت، میربوسن؛ خلیج گلف، خلیج
بودجه؛ بودجه، Haushalt، Haushaltsplan
بوفه، شانکرامام، بوفهی امبسستوب
Bulgarien بلغارستان
بلغاری، بلغاری، بلغاریچ بلغارستان، بلغاری، بلغاری
بولداگ گوسفند
bummeln؛ (-i) besichtigen؛ herumlauf که؛ spazierenge
Bundeskanzler، وزیر امور خارجه، نخست وزیر
پناهگاه، پناهگاه Luftschutzkeller
بور، برگ، قلعه ترور
حمام برنز
Busbahnhof ایستگاه اتوبوس، ایستگاه اتوبوس
بوش، بوته Strauch
بوزن (Kindersprache) سینه
کره کره
برنج کره Butterreis
Bücherbrett، قفسه کتاب Bücherregal
Bücherregal؛ Bücherei، کتابخانه کتابخانه، کتابفروشی، کتابخانه
کابینه کتاب Bücherschrank
بوفال بوفال
غار
اتو موقت
آهن، آهن، آهن، آهن، آهن، آهن، آهن، آهن، آهن، آهن
Bühne؛ مرحله Szene
بنتل، گروه Strauß
جنگ داخلی Bürgerkrieg
شهردار Bürgermeister
انتشارات بورگراستایو
پیاده رو Bürgersteig، پیاده رو
دفتر اداری
دفتر؛ دفتر Anwaltskanzlei
Büroklammer ضمیمه
Bürste، قلم مو Pinsel
brushed bürsten



شما هم ممکن است اینها را دوست داشته باشید
اظهار نظر