کلمات آلمانی که با حرف F شروع می شوند

کلمات ، جملات و معانی ترکی شروع با حرف F در آلمانی. دوستان عزیز ، لیست کلمات آلمانی زیر توسط اعضای ما تهیه شده است و ممکن است کمبودهایی وجود داشته باشد. برای ارائه اطلاعات آماده شده است. اعضای انجمن ما می توانند کارهای خود را منتشر کنند. همچنین می توانید با عضویت در انجمن ما ، مطالعات آلمانی خود را منتشر کنید.



در اینجا کلمات آلمانی وجود دارد که با حرف F شروع می شوند. اگر می خواهید متداول ترین کلمات در زبان آلمانی را در زندگی روزمره یاد بگیرید ، اینجا را کلیک کنید: Kelimeler آلمان

حال بیایید لیست کلمات و جملات خود را ارائه دهیم:

کارخانه پارچه
طرفدار فاچر
تخصص Fachgebiet
Fachmann، متخصص Sachverständiger
Faden، Garn، Senkel، نخ Zwirn
Fähigkeit، Begabung، توانایی استعداد
Fähigkeit، استعداد استعداد
برای رهبری در فهرن
فهرکت بلیط بلیط
تعرفه Fahrplan
فرهاد فهرن؛ Aufs Fahrrad steigen دوچرخه سواری
فرهاد، دوچرخه راد
Fahrt ins Blaue، Cruise Blue را باز کنید
Fahrt، سفر (سفر) سفر
Fahrzeug، وسیله نقلیه Verkehrsmittel
خرگوش فالک



ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا دوست دارید ساده ترین و سریع ترین راه های کسب درآمد را یاد بگیرید که هیچ کس تا به حال به آن فکر نکرده است؟ روش های اصلی برای کسب درآمد! ضمن اینکه نیازی به سرمایه نیست! برای جزئیات کلیک

تله فاله
کاهش یافته است
افتاده، hinfallen، (irgendwo) landen؛ (Lawine :) abgehen fall (-e) (-den)
سقوط (Bedingungen) (اسم) + -diğ- (POSS.) در TADIRAN (ژنرال) + -me- (POSS) به
در صورتی که سوالات کم باشد
چتر نجات Fallschirm
falsch verstehen، missverstehen سوء تفاهم
برابر
فالتر، پروانه شوماسترلینگ
خانواده فامیلی
نام خانوادگی، نام خانوادگی Nachname
وضعیت خانوادگی خانوادگی
فن / Bewunder / Verehr فن DER Türkei ترکیه است
fanatisch، leidenschaftlich girnaz
مسلمان مسلمان مسلمان مسلمان
فانتزی
Farb (stoff)، Farbe؛ Schminke رنگ
رنگ Farbe، -gi
رنگ Farbe auftragen درایو (-e)
فریب گیتروکنر رزن گل رز
Farbe zwischen grün und braun، hellbraune Augenfarbe ela
رنگ لسن رنگ (tir) mak
farbig ، bunt <=> farblos color <=> بی رنگ
مداد رنگ Farbstift / مداد رنگی
چمن قارچ Farn
فازان فاسان
فاس بشکه


فاس، تون لرزش، بشکه
آجر جلو ساختمان
Fasse dich kurz! برش کوتاه!
سریع، بیاین کمتر
سریع، geradezu، als ob؛ gewissermaß که؛ Schier؛ ungefähr
چسباندن
روزه بگیرد
Fastenfest، Zuckerfest عید فطر =
ماه مبارک رمضان
Fata Morgana mirap
فریب خورده، خرچنگ، وردربن، وروان؛ kariös فاسد شده است
فلاور، وردوربن، مارش، کریوس؛ Auch: Blauer Fleck فاسد شده است
ناپاک
لکنت فاشیستی
فاوست پانچ
فاکس، fotokopieren، fotografieren، گلد abheben، telegraphieren فکس / فتوکپی / عکس / پول /
فوریه ماه فوریه
فدر، کورهراهار، پرچم فلوم
هزینه peri
Fehlen، Mangel، خرما گلابی
فهلر، نقص، نقص Unzulänglichkeit
Fehler، Irrtum، Versehen اشتباه، اشتباه؛ نقص
fehlerfrei اشتباه است
fehlerlos <=> خطای fehlerhaft <=> بدون خطا
Fehlgeburt (haben) کم (ساخت)
Feier، Gratulationsfeierlichkeiten مراسم جشن
Feierabend paydos
Feierabend، Schlusszeit زمان بسته شدن
جشن فیرتاگ (روز)
feige
انجیر Feige
مالش دادن
feilschen، aushandeln به معامله
feindlich خصمانه است
خصمانه Feindschaft
فلدر؛ میدان آکر
چمنزار Feldlerche، پرنده میدان
سنگ فلسن

ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا امکان کسب درآمد اینترنتی وجود دارد؟ برای خواندن حقایق تکان دهنده در مورد برنامه های کسب درآمد از طریق تماشای تبلیغات کلیک
آیا نمی دانید که چقدر می توانید در ماه فقط با بازی با تلفن همراه و اتصال به اینترنت درآمد کسب کنید؟ برای یادگیری بازی های پولساز کلیک
آیا دوست دارید راه های جالب و واقعی کسب درآمد در خانه را یاد بگیرید؟ چگونه با کار از خانه درآمد کسب می کنید؟ برای یادگیری کلیک

Fennhel fennel
پنجره Fenster
شیشه پاک کن شیشه ای پاک کن
شیشه پنجره Fensterglas
تفریح ​​و سرگرمی
Ferngespräch، فاصله طولانی Inlandsgespräch (تلفن) گفتگو
تلویزیون فرسن
fernsehen تماشای تلویزیون = تماشای تلویزیون
کنترل Fernsteuerung
هک، پاشنه هک، پاشنه
fertig، bereit آماده است
fertig، vollendet؛ Gesamtheit خوب (-م)
Fertig. آستین. من پانک. انجام شد!
flet schlafen خواب عمیق
Festakt، Feierlichkeit؛ religated. مراسم Zeremonie
فستیوال، ضیافت ژله ای
festhalten یک لنگر (-e)
festigen، تثبیت
جشن فستیوال
festlegen، festsetzen، feststellen، befestigen
festnehmen، گرفتن ergreifen (-i)
Fete، Fest (veranstaltung) جشنواره
fett <=> fettfrei ، روغنی چرب <=> لاغر
فت، چربی چربی
رنگ روغن Fettfleck
feucht مرطوب



feucht machen، anfeuchten مرطوب
feucht werden
Feuchtigkeit رطوبت
فوئر! آتش وجود دارد!
Feuer، نام تجاری آتش، آتش
فوئر؛ تب فیبر
Feuerfest مقاوم در برابر آتش
ماشین آتش نشانی Feuerlöscher
فئون آلف ... ساقه (-e)
آتشنشانی Feuerwehr
کمان ویبره Feuerwehrmann
Feuerzeug سبک تر
درخت صنوبر Fichte
Fichte، Tanne fir
فیکن، فوم بوم
fieberhabend؛ temperamentvoll داغ
آتش سوزی
شکل، فرم؛ Art Und Weise؛ Zeichnung، شکل Abbildung (Akk: شکل)
نمایندگی، فروشنده Händler (شعبه)
فیلم فیلم
فیلمبرداری شجاعانه
فیلتر فیلتر
Filterkaffee قهوه خرد شده
فیلتر (durch ein Sieb) فیلتر (-i)
فلیسلاس ام بیتی
صدقه فلیسلووس
اداره مالی مالی دانشکده
افسر مالی Finanzbeamter
مالی مالزی
finden؛ entdecken (کشف)؛ erfinden (اختراع)؛ ermitteln پیدا کردن (-i)
انگشت، زه انگشت، مچ پا
نقل قول Fingernagel (-)
فنلاند فنلاند
شرکت
شرکت، Gesellschaft
نشانواره Firmenschild
ماهی فیش
خرگوش دریا Fischadler
Fischhandlung ماهیگیر فیشر
ماهیگیری برای تعریف
وزارت خزانه داری Fiskus
مناسب، gesund
مناسب است، rustig
flach، plati yase
منطقه فلاکه
پرنده فلامینگو فلامان، فلامینگو
شعله شعله ور
بطری فلاسک
لوله گاز Flaschengas
لوله گاز Flaschengas
قارچ بطری Flaschencake
فلاکت
flau، ginde، schwach؛ Hilflos ناتوان
رنگ آمیزی
fleckig، befleckt رنگ آمیزی
خفاش Fledermaus
Fleisch et
Fleischbrühe et آب
کباب Fleischspiece shish
fleißig <=> سخت کوش <=> تنبل
ساندویچ Flieder
رنگ Fliederfarben lilac / leylâk
پرواز می کند
fliegen lassen، aufsteigen lassen
fliehen، das Weite suchen tüymek (-den)
کاشی Fliese
fließen جریان، -ar
fließen، rinnen، flow stömen
fließendes Gewasser، Fluss، رودخانه باخ، رودخانه
ماه عسل Flitterwochen
کک های Floh
بازار خرده فروشی Flohmarkt
فلوچ، شویمپفورورت قسم می خورم
فلاچ، لعنت Verwünschung
فلوچن
Flugplatz tayyare ayran
Flugplatz، Flughafen فرودگاه، فرودگاه
بلیط پرواز Flugticket
هواپیما Flugzeug
Flugzeug، Flugmaschine تیار
flunker، liege، دروغ، دروغ گفتن
فلور، راهرو راهرو
رودخانه Fluss، رودخانه

Fluss، جریان Strom، رودخانه (رودخانه)، رودخانه
Flüchtling؛ Schmuggel-، Schwarz- فراری
بال فلگگل
flüssig، geläufig مسلط
flüssig؛ مایع Fluidsigkeit
گاز مایع Flüssiggas
زمزمه
Fohlen، Füllen tay
نتیجه Folge، Resultat، Ergebnis (-cu)، نتیجه
فولنگ (einer Sache)؛ anschauen، zuschauen، beobachten
folgen، befolgen، gehorchen اطاعت کنید
دنبالهدار
Folgendes möchte ICH besonders hervorheben: من به ویژه می خواهم به ذکر موارد زیر است:
فولگلایک، دان، در دیسمن پاییز سپس
شکنجه فالور
Forderung، Anspruch؛ Nachfrag به؛ تقاضای تقاضا (-bi)
Forelle ماهی قزل آلا
فرم، Gestalt، شکل، شکل Haarschnitt
ترکیب فرمول
فرموله کردن
fortgesetzt / unaufhörlich etw. tun -E-stop
fortgesetzt رونق رزومه
Fortschritte machen in، etw. پیشروی voranbringen (-i)
fortschrittlich eingestellt به جلو به دنبال
نگه داشتن fortsetzen
Fortsetzung folgt back there وجود دارد، ادامه دارد
Fortsetzung nächste Seite همچنان ادامه دارد
Fortsetzung nächste Woche هفته بیشتر
دستگاه عکس Fotoapparat
عکاس عکس
عکاسی، عکس Kunst der Fotografie Photography
عکاس
جنین جنین
Fragen stellen سوالاتی را مطرح می کند
علامت Fragezeichen
قطعه قطعه
فرانکریش، فرانزو، فرانتسکیس فرانسه، فرانسوی، فرانسوی
Frau des Onkels؛ UGS. für: gute Freundin yenge
فرح، خانم خانم؛ زنان؛ خانم
فراو، Gemahlin avrat، همسر، همسر
Frauenschenkel (Frikadellen gekocht und mit Mit überbacken)
Fraulein؛ بانوی فرعون
فریاد زدن
frech، ungezogen شیطان
frech، verzogen، verwöhnt خراب شده (-di)
frei özgur

frei، geläufig
فری؛ freiberuflich، selbstständig رایگان (کارمند)
فری؛ unabhängig رایگان، رایگان
Freiheit آزادی، آزادی
Freiheitsstrafe حکم زندان
freemütig
Freistaat، جمهوری republic
فریتج جمعه
Freiwillig؛ داوطلب freiwilliger
اوقات فراغت Freizeit
fremd، der fremde؛ Ausländer غریبه
گردشگری Fremdenverkhr
Fremdenverkehr، مشاوره گردشگری اطلاعات
فروید شادی
فرویدنهاوس (خانواده)
شخص فردوند
Freund / Fan sein von کنجکاو (-e)
فروند ، کولژ ، جفهرته ، فروندین <=> از دشمن بگویید <=> دشمن
Freunde پیدا کردن دوستان
محیط اطراف دوستان Freundeskreis
freundliche Bejahung، ja sicher، en natürlich یونجه یونجه
ارتباط نزدیکی با فردی (e)
دوستی Freundschaft
Freundschaft، Kameradschaft دوستی
freundschaftlich
من با فروت مچ (beachte: Perfekt!) راضی هستم
صلح فرید
Friedensstifter، Vermittler finder
Friedhof، Gottesacker، قبرستان Kirchhof
سرگردان
frieren، gefrieren (intr.)؛ یخ زده
Frikadelle، Fleischklops fryballs
فریش (ugs. für: schöne junge Frau = ترد) <=> alt ، nicht frisch ، altbacken تازه <=> بیات
frisch gestrichen جدید رنگ شده است
frisch gestrichen جدید نقاشی شده است
frisch، grün (Zweig)، jung (körper) körpe
frisch، knackig) ugs. für: junges Mädchen
فستیوال Luft به هوا می آید
فریت مات، در عین حال فروید آسایش قلب
Fest Fest شاد روز = تعطیلات خوب است
Frohes Neues Jahr سال نو مبارک، سال های جدید / سال
تولدت مبارک به Frohes Weihnachtsfest (Izz)
قورباغه Frosch
یخ زده
frostig ، stumpf <=> glänzend dull <=> palak
fröhlich
fröhlich، vergnügt شاد
fröhlich ، vergnügt ، lustig <=> verstimmt شاد ، شاد ، شاد <=> بی روح
فریبندگی دینداری
فروتن میگوید میوه ای دارد
fruchtbar
است fruchtb؛ ergiebig بارور
Fruchtsaft، Fruchtsäfte آب میوه، آب میوه
früh <=> spät زودهنگام <=> دیر
früh aufstehen زود بیدار می شود
früh kommen به زودی می آیند
قبل از
فرتور، زوور؛ vor evvel، قبل از (-den)
Frühjahrsmiddigkeit بهار خسته
بهار Frühling
Frühling (wert.: erster Frühling)، من Frühling بهار، اوایل بهار
صبحانه Frühstück
Frühstück zubereiten آماده صبحانه
صبحانه frühstücken
روباه فوکس
مبانی، پایه؛ Grund-، Haupt-، اساس اساسی
اساس، زیربنای Grundlage
بنیادگرایان
Fundbüro کالا را از دست داد

Fundsachen کالا را پیدا کرد
funktionieren
furchtbar، fürchterlich، schrecklich، unheimlich وحشتناک است
furchteinflößend ترسناک
Furunkel، Eiterbule جوش
خروس خرس
قدم های Fußball، فوتبال
بازیکن فوتبال Fußballer
میدان فوتبال فوله توپفلد
تیم فوتبال Fußballmannschaft
Fußballspiel فوتبال بازی
Fußboden؛ فسسوهل، شوشسله تنها
عابر پیاده Fußgänger
عبور پیاده روی Fußgängerübergang
منطقه پیاده روی Fußgängerzone
تخته نرد Fußleiste
footnote footnote
اثر Fusßpuren / Fingerabdrücke / اثر انگشت
Futter (für Tiere) تغذیه، مادر
پرایمر Futterstoff
Fügung، Geschick، Los، Schicksal، Verhängnis
فایرر، Reiseführer، راهنمای لیتر، راهنمای، مدیر
گواهینامه رانندگی Fuhrerschein
معاینه راننده Führerscheinprüfung
Füller dalmakalem
قلم قلم Füllfederhalter
پنج
fünf nach acht هشتم و پنج پاس
fünf nach هاله نون هشت عبور از پنج است
fünf vor halb neun (Uhr) پنج ساعت در ساعت هشتم وجود دارد
fünf vor neun پنجاه و پنج است
برای ...

für ... Beifall klatschen، ... applaudieren applause (-i)
für ... sein
فور ... ساعتی ... ساعتی
فوروارد ... زوم گبر به گور (-e)
فروش 500 verkaufen فروش 500 مانند
به هر حال Fälle فقط در مورد
کار منصفانه است
برای شما (برای شما)
für ein Lied برای آهنگ
fure eine Einzelperson تک نفره
für etw روده روده ای کار می کند
خز خام Fundiert بر اساس
für lebendig
für mich zu viel (Beim Essen) نیز آمد
نیاز به nötig erachten
تبرئه für unschuldig = گناهکار نیست
برای ون که
für wie viele Personen؟ چند نفر؟
fürchten، sich ängstigen (vor) fright (-den)
Furst، Prinz؛ شاهزاده کنیگسون
فورستین، شاهزاده خانم شاهزاده



شما هم ممکن است اینها را دوست داشته باشید
اظهار نظر